1401/05/14 - 14 : 48
کد خبر: 28356
بزرگترين حسرت يک پرستار جنگ:
شهيدي که مانند اربابش تشنه لب جان داد
احرار: لحظه به لحظه حضورش را عنوان پرستار دوران جنگ با جزييات به خاطر مي آورد وبا لحن رسا حال هواي آن روزها را براي نسلي که جنگ را نديده روايت مي کند.

سهيلا عباسپور شاهمرسي --لحظه به لحظه حضورش را عنوان پرستار دوران جنگ با جزييات به خاطر مي آورد وبا لحن رسا حال هواي آن روزها را براي نسلي که جنگ را نديده روايت مي کند.همين که شروع به روايت ميکند ، تصوير سازي ما هم از لحظاتي که او ازسر گذرانده آغاز مي شود لحظاتي که او  آنها را تجربه و با گوشت و پوست واستخوان لمس کرده است ؛ همانند  يک فيلم سينمايي  از  پيش چشمانمان رژه مي رود.

ملکه ارتقايي متولد1334 شهرستان مرند ، فارغ التحصيل رشته پرستاري دانشگاه تبريز که با شروع جنگ تحميلي به صورت داوطلبانه در پشت جبهه هاي حق عليه باطل براي خدمت به رزمندگان اسلام حضور داشته است ، دريک بعد از ظهر گرم تابستاني ميهمان جمع گرم و صميمي اهالي رسانه بود.

خانم ارتقايي چشم هايش را تنگ مي کند حس کس را دارد که به گذشته هاي بسيار دورش گريزي مي زند و سعي مي کند تمام جزييات را به خاطر آورد و با صميمتي که در  کلامش جاري است  ادامه مي دهد :

دو سال بعد از شروع به کارم در بيمارستان نيکوکاري جنگ تحميلي آغاز شد حال وهواي آن روزها به گونه اي بود که هرکس به نحوي در هرحرفه اي بود ميخواست به کمک رزمندگان بشتابند به شدت احساس مسووليت مي کردم و با اينکه آن دوران اعتقاد بر اين بود که وقتي نيروهاي مرد در پشت جبهه به حد کفايت حضور دارند نيازي به حضور پرستاران زن نيست با هماهنگي هلال احمر خود داوطلبانه عزم رفتن کردم به اين ترتيب که از تبريز تا تهران با اتوبوس مي رفتم و  از تهران به اهوا زو از آنجا  هم به آبادان وشوش راهي مي شدم.

او که توفيق حضور در 4 عمليات دفاع مقدس را داشته است  ابتدا از عمليات فتح المبين ياد مي کند:

درعمليات فتح المبين، بيمارستان شهداي شوش قبل از عمليات بين توپخانه ومرکز رزم بود و زماني که مي خواستيم از ساختمان اقامت تا اورژانس برويم بايد دولا دولا رفتيم تا مورد اصابت خمپاره ها قرار نگيريم ؛ عمليات فتح المبين  عمليات گسترده اي بود و تبليغات وسيع دشمن هميشه سعي داشت اين مساله را القا کند که  منطقه را به تصرف خود در آورده وخواهران بيمارستان شهداي شوش را به گروگان گرفته است ولي اينگونه نبود.

او ادامه مي دهد: بلافاصله بعد از انتقال مجروحان به بيمارستان شهداي شووش اقدامات اوليه درماني بر روي مجروحان انجام مي شد واز آنجا به دزفول يا اهواز براي اقدامات بعدي درماني فرستاده مي شدند.

خانم ارتقايي به عمليات  بيت المقدس اشاره مي کند ومي افزايد:  در بيمارستان شهداي گلستان شماره دو چون تعداد نيرووهاي امدادي زياد بود حس کردم حضورم در آبادان بيشتر مثمر ثمر خواهد بود  که البته به من گفتند شما مسوول اورژانس هستيد و ما به شما نياز داريم ؛سر انجام تسليم اصرارهاي بنده شد ند و برگه اعزامم به ابادان را امضا کردند.

او  زيبايي هاي مسير ابادان را با شور و شوق خاصي توصيف مي کند با لبخندي که گوشه لبانش نقش بسته مي گويد : با آمبولانس که از مسير آبادان مي گذشتيم  مناظر زيبايي را شاهد بوديم با گل هايي که جلوه خاصي به جاده داده بودند و راکت هايي که وسط آن زيبايي ها  وسرسبزي ها به جاده  اصابت کرده بود.

 او ادامه مي دهد: به بيمارستان طالقاني آبادان که رسيدم  ، به محض اينکه  خواستم سراغ دفتر پرستاري را بگيرم  با يک شربت ليمو صلواتي به استقبالمان آمدند ؛ طبقه 5 بيماستان را براي اسکان ما در نظر گرفته بودند  با  سه دانشجوي رشته پرستاري اعزامي از تهران هم اتاق شده بودم ؛ منطقه عملياتي در تيرس حملات دشمن قرار داشت و ما تبادل آتش در خرمشهر  را از پنجره بيمارستان طالقاني  مي ديديم در آنجا هم مجروحان را نگه نميداشتند وبلافاصله به بيمارستانها ي ديگر انتقال مي دادند.

 او ادامه مي دهد :صبح روز بعد  در شيفت کاري  متوجه شدم  با حضور 15 نفر کادر درمان نيازي به حضورم در اين بيمارستان نيست برگه اعزام گرفتم به اهواز بازگشتم که بعدها خبردادند که عراق شب گذشته طبقه 5 بيمارستان طالقاني را زده است ؛ سه دانشجوي هم اتاقي ام شهيد شدند  و من در آنجا هم شانس وتوفيق شهادت را نداشتم.

وي به عمليات محرم اشاره ميکند ومي گويد : در اين عمليات در نقاهتگاهي واقع در پايگاه هاي هوايي دزفول  مشغول خدمت شدم با سالني بزرگ که براي مجروحان تفکيک شده بود حدود يک ماه در آنجا بودم و شايد يکي از سخت ترين لحظات رسيدگي به بيماران اعصاب و روان بود که در اثر انفجار موج اختلال اعصاب و روان پيدا کرده بودند.

 او تلخ ترين خاطره اش را اينگونه روايت مي کند:  يادم است که يکي از برادران  رزمنده  ي مجروح از من آب خواست و بايستي  در آن لحظه اورا با سرعت به اتاق عمل مي بردم ،  گاز استريل  را خيس کردم  و بر روي لبهاي خشکيده اش قرار دادم  و به سرعت در حال انتقال او از آن سالن طويل به اتاق عمل بودم که  او تا قبل از رسيدن به اتاق عمل  لب تشنه به شهادت رسيد.

 هر وقت ازمنطقه به تبريز باز مي گشتم در شهر و حتي در  بيمارستان محل کارم حس غريبي به من دست مي داد  من آن جو آماده باش در عمِليات ها و آن تلاش ها و جنگيدن ها براي بيرون راندن دشمن  و حتي کمک به مجروحان را دوست  داشتم به شهر که مي آمدم مي ديدم  اولويت وسخن مردم مسائلي مثل مرغ و تخم مرع است دلم مي گرفت.

خانم ارتقايي  در خصوص وضعيت رسيدگي به مجروحان جنگ مي گويد:  به خاطر مي اورم  گاه تعداد مجروحان  آن چنان زياد مي شد که پايه سرم کم مي آوردم ( مثل الان مجهز نبود که پايه سرم کنار تخت بيمار باشد ) به همين خاطر يکي  از مجروحان  سرپايي سرم  دو مجروح‌ ديگر را نگه داشت تا من بتوانم اقدامات ديگر را براي بيمار انجام دهم.

ملکه سفيد پوش جبهه هاي جنگ در لابه لاي خاطراتش  مي گويد: در روزهايي که رزمندگان با کمبود کلاه ايمني مواجه بودند  قسمتي از پس انداز خود را براي تهيه کلاه هاي اهني اختصاص دادم ودر حال به هر نحوي سعي ميکردم کمکي کنم آن زمان درد جامعه مثل درد فرد و خانواده بود

  اين پرستار در خصوص انگيزه هاي دروني اش بيان مي کند:  گاه انسان  به مرحله اي مي  رسد که تا آن کار وآن خدمت را انجام ندهد راضي نمي شود گمشده دروني اش را در آن جستجو مي کند و تا آن عمل را به عاليترين شکل به سر انجام نرساند شب نمي تواند راحت سر بر بالين بگذارد. من هم اينگونه بودم احساس شعف مي کردم که در آن بمباران و شرايط بحراني آن روزها قادر بودم خدمتي کنم.

او ادامه مي دهد: وقتي فيلم هاي زمان جنگ را ميبينم ناخودآگاه به آنجا مبروم و همه چي برايم تداعي مي شود  در عمليات ها که بودم هيچ لحظه اي برايم پيش نيامده بود که احساس پشيماني کنم ثانيه به ثانيه حضورم در آنجا برايم حس خوبي داشت ؛ با وجود آنکه پرستار اورژانس بودم اما هرکاري پيش مي آمد انجام مي‌دادمهر گاه مي ديدم  کف اورژانس پر از آب و خون شده است  و زود  تي را برداشتم و تميز کردم تا مبادا  کسي زمين بخورد .

 اين پرستار زمان جنگ در خصوص کمک به مجروحان عراقي مي گويد : در عمليات ها که بوديم حتي کمبود تجهيزات را هم احساس نمي کرديم يادم هست دستور داده بودند تا مجروحان خودمان در اولويت باشند و بعد مجروحان عراقي،  ولي ما بدون هيچ فرقي همه را درمان  مي کرديم و براي همه يک تجهيزات را بکار مي برديم و هدفمان نجات يک انسان بود بدون آنکه در ذهنمان ذره اي ديد خصمانه نسبت  به آنها داشته باشيم.

   ارتقايي در خصوص اينکه آيا بعد چند سال از اينکه در آن سالها آن خطرات حضور در منطقه را به جان خريده اي احساس پشيماني مي کند يا نه مي گويد : اکنون هيچ حس پشيماني از دوراني که در آن زمان گذراندم ندارم برخي حالات معنوي در آنجا ديده ايم که در هيچ جا ديگر نديده ام  
 او ادامه مي دهد: مجروحي بود که دستش فقط با يک رباط به بدن وصل بود و آتل مي‌بستيم تا به اتاق عمل رفته و قطع شود اما باکمال تعجب ديدم که مي‌گويد چيزي نشده است دستم را ول کنيد يا بسياري از مجروحان بااينکه حال وخيمي داشتند اما مدام براي ما دعا مي‌کردند و تشکر مي کردند و بااينکه دست و پا از دست داده بودند اما باز هم خدارا شکر مي‌کردند.من درس هايي در عمليات ها آموختم که در چند سال دانشگاه ياد نگرفتم. 

 او به حضور برادرش در جبهه هم اشاره مي کند و ادامه مي دهد :  او يک مهندس عمران بود که بيشتر در  ساخت تونل ها و پلها فعاليت داشت ، بعد عمليات محرم با مجروح ها برمي گشتم و هيچ اطلاعي هم از برادرم نداشتم و وقتي مجروح ها را از هواپيما پياده مي‌کردند مدام دقت مي کردم ببينم  برادرم بين آنهاست يا نه ؟

 

او درمورد بمباران 27 دي ماه سال1365 دانشکده فني تبريز مي گويد: از ساعت 4 به بعد دانشجويان در ساختمان دانشکده فني ازتخصص‌هاي فني و علمي خود براي رفع نياز جبهه‌هاي جنگ استفاده مي کردند من در بيمارستان امام خميني شيفت بودم در همان حين بود که رژيم بعث عراق دانشکده فني را بمباران کرد وراکت آن هم درست به جلو درب بيمارستان امام خميني (ره) اصابت کرد من يک آن حس کردم همه جا خالي شد و فقط من هستم که سر پا هستم و کل زمين از هر چه در آنن است تهي شده است.  

برقها قطع شد کل شيشه ها شکست و بر زمين افتاد؛ در آن قسمت من تنها چراغ قوه ها را برداشتم و به کمک  مجروحاني رفتم که در زير تخت  سنگر گرفته اند  در آن تاريکي محض در سکوت مطلق، اثري از ناله ها نبود و صداي مهيب باعث شوک به همه شده بود ، همه دانشجويان دانشکده فني شهيد شدند وآن شب يکي از سخت ترين شبهايي بود که در آن ايام تجربه  کردم.

 

نگارنده:سهيلا عباسپور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کلیدواژه ها:
احساس خود را نسب به این خبر در قالب یکی از شکلک ها بیان کنید:
Happy sad wonder fear Hate angri
ارسال نظر
نام:
پست الکترونیک:
نظر :
سوال امنیتی :
? 7 + 3

  آخرین اخبار
زنوزي: سرمربي جديد تراکتور خارجي خواهد بود
بناهاي قديمي روايتگر هويت شهرها
آغاز به کار نشست مجمع شهرداران کلانشهرها و مراکز استان‌هاي کشور
يادداشت مسئول بسيج رسانه استان در تجليل از عمليات غرور آفرين سپاه
مجوز احداث دو باب هتل در تبريز صادر شد
جان بخشي دوباره به تعليم و تربيت در روستاي باغ يئري مراغه / دانش آموزان ديگر در مدرسه کانکسي نخواهند بود
آمريکا در حال ميانجيگري بين ايران و اسرائيل
دستگيري سارق زورگير در پوشش مامور
اجراي 31 رشته مسيرگشايي با 20 کيلومتر طول در تبريز
واژگوني مرگبار اتوبوس در گردنه حيران
  پربازدیدترین اخبار
جان بخشي دوباره به تعليم و تربيت در روستاي باغ يئري مراغه / دانش آموزان ديگر در مدرسه کانکسي نخواهند بود
دستگيري سارق زورگير در پوشش مامور
آمريکا در حال ميانجيگري بين ايران و اسرائيل
يادداشت مسئول بسيج رسانه استان در تجليل از عمليات غرور آفرين سپاه
پيشرفت 55 درصدي سنگفرش محور تاريخي «حيدر تکيه سي»
زنوزي: سرمربي جديد تراکتور خارجي خواهد بود
ورود سامانه بارشي جديد به کشور از روز جمعه تا دوشنبه
آغاز به کار نشست مجمع شهرداران کلانشهرها و مراکز استان‌هاي کشور
بناهاي قديمي روايتگر هويت شهرها
مجوز احداث دو باب هتل در تبريز صادر شد
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب گاه محفوظ است.