احرار: در تبريز، شهري که به «شهر اولينها» شهرت دارد، اينروزها مهرباني چهرهاي نو به خود گرفته است؛ از حذف تاج گل ترحيم تا نذر پول توجيبي براي آزادي زندانيان، حالا نوبت به تولدهايي رسيده که بهجاي شمع و کيک، روشنيِ آزادي را هديه ميدهند.
در ديار آذربايجان، بهويژه تبريز، مردمي زندگي ميکنند که قلبشان بزرگتر از وسعت کوههاي سهند است و دستانشان گرمتر از آفتاب تابستاني اين خطه. تبريزيها، شهروندان شهر اولينها، نهتنها در صنعت و علم، که در انساندوستي و خيرخواهي نيز هميشه پيشگام بودهاند.
اينجا، سالهاست رسم زيبايي ميان مردم شکل گرفته؛ رسمي از جنس مهرباني و ايثار. ديگر کمتر کسي در تبريز براي مراسم ترحيم، تاج گل ميخرد؛ آن پول بهجاي گلهاي پرپر، به آزادي زندانيان يا ياري محرومان هديه ميشود. حتي کودکان اين شهر، با دلهاي پاک و نورانيشان، پول توجيبي خود را براي آزادي پدر يا مادري زنداني، نذر ميکنند تا در روز مادر و پدر، اشک شوق را به لبان خانوادهاي هديه دهند.
دانشآموزان تبريزي، روزهاي چهارشنبهسوري را با صداي انفجار مهرباني جشن ميگيرند؛ وقتي پول خريد ترقهها را به صندوق آزادي زندانيان واريز ميکنند. و حالا، در امتداد اين مسير روشن، سنت نيکوي ديگري در ميان اين مردم جان گرفته است: هديه کردن هزينه جشن تولد براي آزادي انسانهايي که چشم به راه يک روزنه اميد، پشت ميلهها محبوس ماندهاند.
تبريز، الگويي براي ايران
در روزگاري که تولدها با شمع و کيک و مهماني معنا پيدا ميکنند، جواني از تبريز، جشن تولدش را به مفهومي بزرگتر گره زد؛ به مفهومي به وسعت «آزادي».
جوان تبريزي با 10 ميليارد ريال، شادي را به 20 خانواده بازگرداند
در روز گذشته، پويا برزگر، جوان نيکانديش و خير تبريزي، تصميمي متفاوت گرفت: او با پرداخت ?? ميليارد ريال، زمينه آزادي 20 زنداني جرايم غيرعمد مالي را در استان آذربايجان شرقي فراهم کرد و به ?? خانواده چشمانتظار، لبخند بازگشت را هديه داد.
پوريا برزگر با حضور در ستاد ديه استان و پرداخت بدهي اين زندانيان، درباره انگيزه اين اقدام گفت: امسال در ماه رمضان، وقتي براي اولينبار از جشن گلريزان شنيدم، حسي عجيب تمام وجودم را پر کرد. همان لحظه با خودم گفتم چرا تولدم که هميشه فقط براي خودم مهم بوده، امسال براي ديگران هم ماندگار نباشد؟ چرا شاديام را به کساني ندهم که در آرزوي ديدن عزيزانشان روزشماري ميکنند؟
وي ادامه داد: اين فکر به يک تصميم قلبي تبديل شد: تولدم بايد روز آزادي باشد. روزي که بهجاي شمع و کيک، مادري اشک شوق بريزد، کودکي پدرش را در آغوش بگيرد، و خانوادهاي دوباره دور هم جمع شود. آن روز، فقط روز من نيست؛ روز لبخند دوباره است براي دلهايي که مدتهاست در سکوت، بغض کردهاند.
اين اقدام، نه فقط تولدي متفاوت، که نمادي از بيداري وجدان و گسترش فرهنگ کمک به همنوع در جامعه امروز ماست. تولدي به وسعت عشق، به وسعت انسانيت، به وسعت آزادي.
